کسب و کار پر رونق می خواهید؟ روی چادر مسافرتی تمرکز کنید!
در سالهای بعد از ۱۳۴۴ شماری از دانشجویان دانشگاهها که روشهای پیشین و مسالمتآمیز جبههٔ ملی و نهضت آزادی را در آغاز دههٔ چهل برای مبارزه با حکومت موفقیتآمیز نمیدانستند، گروههای مباحثهٔ مخفی و کوچکی را برای بررسی تجربیات آنزمان چین، ویتنام، کوبا و الجزایر و ترجمهٔ آثار مائو، جیاپ، چهگوارا و فانون تشکیل دادند. حزب رستاخیز، با جذب دو حزب پیشین و همهٔ نمایندگان مجلس، تشکیل کمیته مرکزی و برگزیدن امیرعباس هویدا به دبیر کلی، در سراسر سال ۱۳۵۴، به ایجاد سازمانی گسترده پرداخت و حدود ۵ میلیون نفر را در شعبههای محلی خود پذیرفت. بهگفتهٔ یک روزنامهٔ نزدیک به روحانیون در خارج از کشور، حزب رستاخیز درصدد «ملی خرید چادر هاسکی کردن» مذهب بود. ۱۶ آذر، توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور که مرکز اجتماع و مباحثهٔ مخالفان حکومت در خارج از مرزهای ایران بود، روز دانشجو نامیده شد. در تیرماه نیز چهل تن از شخصیتهای ادبی و روشنفکران در نامهای به هویدا، از سرکوبی و سانسور فعالیتهای فرهنگی و ادبی توسط ساواک، انتقاد کردند و کانون نویسندگان ایران را که از سال ۴۳ سرکوب شده بود، احیا نمودند. روزی احمد درویشعلی پور با او تماس گرفت و گفت یک قصه جدید در فضای جدید مانند مزرعه، با شخصیتهای حیوان در حال نگارش است. Artic le was created by G SA C ontent Gener ator Demoversion!
مشهورترین خیابان این محله، خیابان لالهزار بود که مفهوم جدیدی از خیابان به عنوان فضای جمعی شهری ارائه میداد و در سالهای بعد به قلب فرهنگی شهر و مرکز تئاتر، سینما، مُد لباس و زندگی شهری مدرن در تهران تبدیل شد. روحالله خمینی روحانی مخالف سازشناپذیر و طرفدار ایجاد حکومت اسلامی که با افزایش محبوبیتش در سالهای ۵۷-۱۳۵۶، رهبری انقلاب را به دست گرفت. در سالهای پس از تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، سه گروه متغیر، متداخل و در عین حال قابلتشخیص، در بین روحانیون شکل گرفت. او نیز مثل بازرگان، به دنبال از بین بردن شکافهای اسلام با جهان معاصر و اختلاف بین طبقهٔ سنتی و طبقهٔ روشنفکر (اختلافی که در شکست نهضت مشروطه و مبارزات ملی، اثری بهسزا داشت) بود. اعتقاد جزنی به مبارزهٔ انقلابی شیفتهوار بود و سخنان شورانگیز او دربارهٔ حزب پیشاهنگ طبقهٔ کارگر، شاید به بهترین وجهی، بیانگر احساسات انقلابیون جوان به هنگام آغاز جنبش چریکی در سال ۴۹ باشد.
حزب رستاخیز ۱۰٬۰۰۰ دانشآموز را در دستههای منظمی با نام «تیمهای بازرسی»، برای جهاد بیرحمانهای علیه سودجویان، متقلبان، محتکران و سرمایهداران بیملاحظه، روانهٔ بازار کرد. اما ناصرالدینشاه چون نامهای درباب استخدام این معلمان به فرانتس یوزف یکم، امپراتور اتریش، نوشته بود و راضی به مراجعت دادن آنها نبود، اصرار در افتتاح دارالفنون کرد. او در کلاسهای درس شماری از استادان نئومارکسیست مثل ژرژ گورویچ و خاورشناسان علاقهمند به عرفان اسلامی چون لویی ماسینیون و هانری کوربَن شرکت جست و پس از مطالعه آثار ژان پل سارتر، ارنستو چهگوارا، وو نوین جیاپ و فرانتس فانون، آثاری از سارتر و فانون را بهصورت کامل یا ناتمام به فارسی ترجمه کرد. بهگفتهٔ هاشمی رفسنجانی، مرتضی مطهری، در مراجعت از سفر پاریس به دستور روحالله خمینی مبنی بر تشکیل شورای انقلاب اسلامی را ابلاغ کردند. پس از آن آقارضا در سفر و حضر همراه شاه بود و از جنبههای مورد علاقه او عکاسی میکرد. بهگفته حسن شریعتمداری: در اوائل سال ۵۶ آقای مهندس بازرگان و میناچی ایده هنری پرکت را در مهمانی منزل یکی از اعضاء نهضت آزادی در میان نهادند و پس از آن بود که «جمعیت ایرانی حمایت از آزادی و حقوق بشر» در ساختمانی در جنب حسینیه ارشاد، که میناچی در اختیار جمیعت گذاشته بود شروع به کارکرد و همراه با جمعیت حقوقدانان و وکلا نیز که آن هم در همان روزها تاسیس شده بود، منشأ کارهای مؤثری در دفاع از حقوق فعالین و زندانیان سیاسی شدند.
گرچه این رویداد یک شکست نظامی بود، فداییان و سایر گروههای چریکی، آن را «قیام سیاهکل» نامیده و پیروزی تبلیغاتی بزرگی قلمداد کردند که توانسته بود کل رژیم را به هراس افکند. گروه دوم روحانیون مخالف میانهرو: گرچه در مسائل مربوط به حق رأی زنان و اصلاحات ارضی مخالف بودند، ترجیح میدادند که همچنان با شاه در ارتباط باشند تا سیاستهای وی را تعدیل کنند. گرچه جنبش چریکی نتوانست رژیم را سرنگون کند، در اواخر سال ۱۳۵۶، با به حرکت درآمدن موج انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی، چریکها بهویژه فداییان، در موقعیت بهتری قرار گرفته و به جذب نیروهای جدید و انبارکردن سلاح پرداختند و در ۲۰-۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ (تقریباً در هشتمین سالگرد واقعهٔ سیاهکل)، هنگام پایان کار رژیم پهلوی، آخرین تیرهای خلاص خود را به جسد نیمهجان رژیم شلیک کردند. برنامهٔ گروه با دستگیر شدن دو تن از یارانشان به هم خورد و فداییان تصمیم گرفتند تا برای آزاد ساختن آنها، به محل حبس، یعنی پاسگاه ژاندارمری روستای سیاهکل حمله کنند.